خاله اینا به جای دو روز یک هفته موندن و مقدمات عروسی من و سهره رو فراهم کردن.قرار شد یه صیغه محرمیت خونوادگی بینمون خونده بشه و عروسی بمونه اخر مرداد. سهره هیچ حرفی نمی زد.حتی جواب بعله رو هم نداد و گفت : هرچی مامانو بابا بگن. من جواب بعله رو از خودش می خواستم. این یک هفته شرکت و تعطیل کردم و کارا رو سپردم به معاون شرکت و با هم رفتیم خرید با روشا و گاهی هم هم روشا هم سارنج.اما در تمام مدت همون سهره شیطون و پر حرف سکوت کرده بود . رمان برگزیده جشنواره خاتم الانبیا. _شهرکوچک خیس من....
داستان بلند شهر خیس شهروز براری
داستانک. پندآموز ، اقای فاق بلند .
هم ,رو ,سهره ,جواب ,عروسی ,شرکت ,شرکت و ,جواب بعله ,یک هفته ,بعله رو ,و با
درباره این سایت