محل تبلیغات شما
کلیک نمایید وبلاگ رمان مجازی رایگان داستان اوّل★ (مختصری از شوکت، مادر شهریار) زمان_ (سال ۱۳۳۸شمسی) _شوکت دختر یک بزرگزاده و رگ ریشه‌اش از خاندانی اصیل و نامدار بود. او جد در جد ، اهل و ساکن این شهر شـــمالی و بارانــزده بود شوکت از کودکی دوشادوش با پدربزرگش در پناهِ سایبان یک چتر ، زیر ریزش قطرات نقره تاب ، و بروی زمینی خیس و باران خورده برای سرکشی به املاک مستغلات و هجره های متعددشان روانه‌ی بازار میشد.

رمان برگزیده جشنواره خاتم الانبیا. _شهرکوچک خیس من....

داستان بلند شهر خیس شهروز براری

داستانک. پندآموز ، اقای فاق بلند .

، ,شوکت ,جد ,یک ,داستان ,زمینی ,قطرات نقره ,ریزش قطرات ,زیر ریزش ,، زیر ,نقره تاب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها